من راه خود را نیک می دانستم و اتفاقات پیش آمده اراده ام را استوارتر کرد. آن یک روز معادل ده ها سال تجربه برای من مطلب آموخت. معنی فعالین مدنی را به درستی فهمیدم. این که از دید رسانه های بی گانه هر شخصی می تواند به عنوان یک شخص مهم و تاثیر گذار معرفی شود هر چند اگر این اشخاص دستگیر و بازداشت شده در آن حوزه معرفی شده حتی یک کتاب یا یک مقاله تخصصی هم نخوانده باشند.
حضراتی که آن لیست را تهیه کرده بودند از طریق چند وبسایت خارجی و شبکه ماهواره ای اسامی خود را منتشر کردند تا همگان به بیدار باش بودن ایشان پی ببرند! همین مسئله برای چندین نفری که در زندان بودند دوباره مسئله ساز شد.
ما سه نفر بودیم.
یکی از ما در هنگام دستگیری موبایل لمسی خود را به همراه داشت. از تصویر صفحه اول موبایلش تا هر جایی که دلتان بخواهد تصاویری بود که نیروهای امنیتی برای هر کدام از آن ها پرونده قطوری تدارک می دیدند. اینگونه نیز شد. آن دومی تصاویر و فیلم های خصوصی را که با همدیگر داشتیم و در آن فیلم ها در خصوص مسائل آذربایجان حرف زده بودیم و در حافظه دوربین هندی کم خود داشت با خود آورده بود و به دست افسران تجسس اطلاعات نیروی انتظامی افتاد.
تنها چیزی که من با خود داشتم دو پلاکارد بود. دو متنی که بر دو سوی یک صفحه چسبانده بودم. «تروریست کاهر اولسون»، «توپراغدان پای اولماز».
بیش از چهل و پنج دقیقه درباره این دو شعار توضیح دادم. توضیحاتم را مکتوب کردم و زیر آن را امضا نمودم.
دو نفر از ما آزاد شد ولی نفر اول حوالی ساعت دوازده روز 13 فروردین سال هشتاد و هشت به خاطر اطلاعاتی که در موبایل خود داشت به اطلاعات و سپس به زندان فرستاده شد و به مدت حدودا سه هفته و شاید بیشتر در آنجا ماند.
من آرشیو بسیار نایابی از نشریات بسیار مهم و اغلب توقیف شده آذربایجان را داشتم. به خاطر این که برای خانواده ام مشکل ساز نشود و این که خود در آن زمان دانشجو ترم آخر بودم، معدوم شد. بخشی را در حیات خانه مان آتش زدم و بخش دیگری را که کتاب های تورکی بود به قیمت ناچیزی به این و آن دادم. (ادامه دارد...)