اگر بخواهم فاز دیگری از درماندگی کلیسا و کنیسه برای دوستداران بنیان اندیش، نشان دهم، کافی است به نمونه بسیار کوچکی از شیادی گردانندگان وبلاگ یوردوموز در جعل نظرات بازدید کنندگان اشاره کنم.
به تاریخ ۱۳۹۱/۰۴/۱۹ بنده موفق شدم یادداشتی انتقادی درباره مزخرفات وبلاگ نام برده ارسال نمایم. شب همان روز به آن وبلاگ سر زدم تا جواب مدیریت وبلاگ در باره نوشته خود را دنبال کنم که با چنین مسئله ای روبرو شدم:
اما متن کامنت بنده چیز دیگری بود.
با سلام
ضمن تبریک و تهنیت خدمت شما به حظور انورتان عارضم که به امام زاده جلیل القدری تکیه زده اید که از الطافش زبان قاصر به تعریف است و دل نافذ به تقدیر و از بیانات و نکات علمی بی مثالتان دست در دهان مانده ایم .
در مورد یادداشت آخرتان باید به صورت خلاصه به چند نکته کوتاه اشاره کنم :
1- در ایران کسی را نمی شناسم که بتواند نقدی علمی حتی برای یک پاراگراف سخنان و تز های تاریخی او بنویسد .
2- اینکه جوانان زیادی گرد او جمع شده اند شاید فقط به این دلیل است که می بینند چیزی برای از دست دادن ندارند (شاید ما شاه عباس و بابک و تومروس آنا - یا عده ای کوروش و داریوش و اردشیر بابکان و انوشیروان عادل نداریم ) ولی شما فرهنگ غنی و با شکوهی دارید ! .
3- افرادی چون صدیق وجود آن را ندارند که خود قلم را برای تنقید بگردانند اشخاصی ملعبه ای شبیه به شما را برای عروسک گردانی برگزیده اند .
4- تنها شعبه ای از حرکت ملی آذربایجان که حق تساوی خواهی برای همه ملل تحت ستم ایران را دارد امروز به قدری کم رنگ شده که شعار بی مفهوم و پوشالی تجزیه جای آن را گرفته است .
6- ترا به خدا برای لحظه ای اگر منطق دارید بیندیشید .
7- اگر اسناد ارائه شده ای در به زیر کشیدن پورپیرار دارید ارائه کنید و الله با گوش و چشم دل و جان پذیرای حقیقت هستیم .
در انتها اگر مجالی پیش آمد به وبالاگ بنده سر بزنید و اگر امکان داشت مقاله " نقشه دارالسلطنه تبریز " را بخوانید و نظر خود را برای بنده بیان کنید.
قانیم فارسلاشدی بیر آزدا آنا دیلینده سیزه یازیم .
عزیز قارداشیم دوکتور صدیق له ایکی ایل بوندان اونجه تصادوفی شکیلده اوز به اوز اولدوم بیر نئچه سورقو سوروشاندان سورا گوردوم کی بو دا ایچی بوشدی . دوکتور صدیقه تای چوخلارینان دانیشگاهدا و ائشیکده تانیش اولموشام . بولار بیزیم گئله جکیمیزه هئچ بیر پروگرم لری یوخدی . اوزوزی بونلار اوچون آبیری دان سالمیین .
صدیقین یازدیخلارینین چوخی اوز ایشلری دئییل و اورولوخ کولتور اثر لریدی .
یاشاسین آیدین فیکیر آذربایجان خالقی.
Aydın Təbrizli
91.04.19
کافی است مقایسه کنید که وضعیت به چه قراری است! و برای اینکه خوانندگان بعدی با شخصیت نویسنده نظر آگاه نشوند متن بنده را دستکار کرده و حتی آدرس ایمیل و وبلاگ بنده را نیز اضافه نکرده اند چون کذب سخنانشان روشن می شد.
ای مردم فهیم آذربایجان آیا دوست دارید افراد معلوم الحالی نظیر صدیق و دوستارانشان رهبران فرهنگی شما باشند؟ این مشت نمونه خروار جعلیات ایشان است که با دستکاری کامنتی سعی در تبدیل محتوای آن داشته اند.
با نگاهی عمیق به وضعیت پیشرفت اقتصادی و فرهنگی در استان های غیر فارس زبان حاشیه کشور و مقایسه همین وضعیت با شرایط مناطق فارس زبان مرکزی و بررسی شرایط جغرافیایی و ذخایر طبیعی و معدنی مناطق غیر فارس زبان این سوال در ذهن ایجاد می شود " چرا پیشرفتی در وضع عمومی مناطق غیر فارس نشین مشاهده نمی شود ؟ "
شاید سال ها پیش که مسائل بنیان اندیشی به قوت کنونی نبود مسائل دیگری برای این موضوع مطرح می شد، مثلا عامل این شرایط شوونیسم فارس می باشد. اکنون بر ما مسلم شده است که تمامی این عقب ماندگی ها از طرف آنوسی هایی (یهودیان مخفی) مدیریت می شود که اکنون با زبان یدیش فارسی تکلم می کنند . این سیستم قصد به زیر کشیدن همه دارایی هایی را دارد که ساکنان این سرزمین، شامل تمامی ملل تحت ستم غیر فارس دارا می باشند.
ما شاهد آن هستیم که هزینه های میلیاردی برای رونق کویر صرف می شود در حالی که سرزمین های آباد و حاصل خیز ملل غیر فارس در حال تبدیل شدن به کویر می باشند. کارون و دریاچه ارومیه که حیات انسانی خوزستان و آذربایجان به آن تنیده شده است با سیاست کثیفی خشک می شود جنگل های شمالی کشور در حال نابودی هستند و در مقابل آب خزر به کویر سمنان منتقل می شود . مردم غیر فارس ایران چگونه باید صدای حق خواهی خود را به گوش حکومت مرکزی و مردم دنیا برسانند ؟ این ملل در طول تاریخ چه گناهی را مرتکب شده اند که باید سرزمین خود را به دلیل ویرانی های طبیعی حاصل از سو مدیریت و برنامه ریزی های خرابکارانه سازمان های مخفی ترک کنند و برای ارتزاق به مناطق مرکزی کوچ اجباری کنند؟ چرا مردم این مناطق به دلیل فارس نبودن باید مورد تحقیر قرار گیرند و غیر متمدن نمایش داده شوند؟
اکنون می دانیم که تمامی این اقدامات برای ایجاد یک سرزمین ویران (نظیر آنچه در فلسطین و قره باغ از طرف بنی اسرائیل یهودی و ارمنی های نصرانی) اجرا می شود.
یک راه برای مقابله با این تهدید، اتحاد ملل تحت ستم ایران بر علیه آنچه شوونیسم یا دیکتاتوری فارس می نامیم هست. عواملی مانع این اتحاد می شوند که از طرف قومگرایان بسیار ترویج داده می شود و آن چیزی نیست جز اختلافات تاریخی و منطقه ای پیشین! بنابه آنچه از تحقیقات و مباحث بنیان اندیشی برایم اثبات شده است، هیچ کدام از ملل ایران نمی توانند ادعای حضور بیش از 300 ساله نسبت به این سرزمین داشته باشند. چون پوریم یهود هستی و هویت منطقه را در 2500 سال پیش به کلی نابود کرد و همه ساکنین کنونی در اقلیم های مختلف منطقه مهاجرین چند سده اخیر هستند. پس هیچ یک از ما هیچ خصومتی با هیچ پیشینه تاریخی نسبت به هم نداریم و نمی توانیم داشته باشیم. باید این مسئله را درک کنیم که بمب های پنج تنی ناتو در عراق و افغانستان فرقی بین کرد و عرب و ترکمن و شیعه و سنی نمی دید و تاثیر یکسانی داشت. در نتیجه باید دشمن خود را خوب بشناسیم و انرژی مفید خود را صرف زد و خوردهای بی نتیجه نکنیم. این همان برنامه ای است که برای آینده این سرزمین طراحی کرده اند. آینده همین فرداست ... نه آینده همین لحظه است اگر درک کنیم و فرصت را از دست ندهیم .
اکنون که می دانیم اجداد ما با مهاجرت اجباری و مدیریت کلیسا و کنیسه در این سرزمین ساکن شده اند، هم دیگر را به نسل کشی و نابود کننده بود تمدن آن دیگری متهم نکنیم.
در دنیا دو گناه کار اصلی وجود دارد که متهم اصلی در تاریخ هستند و آن گناه کاران سیستم مدیریت کنیسه ای و کلیسایی است. به طوری که در دنیای کنونی می توان گفت جنبنده ای از وجود آنها در آسایش بنوده و نیست و بخشی از اهداف توطئه آنها محسوب می شود.
برای دارایی هایی که نداریم نباید خود را سرزنش کنیم . بزرگترین دارایی مان همان دین و اعتقاداتی است که ما را ملزم می کند تا به سوی حقیقت حرکت کنیم. بیاید نشان دهیم که ملت با شعوری هستیم و اسیر دسیسه های شوم کنیسه و کلیسا نمی شویم. بیایید اگر واقعا خود را مسلمان می دانیم خود را با اسلام خالص کنیم.
اگر اکنون از داشتن حداقل حقوق مدنی خود یعنی تحصیل به زبان مادری خود محروم هستیم ادامه همین سیاست کثیفی است که یهود با نقاب فارس در منطقه اجرا می کند هر چند که تشکیل این زبان ها و ملیت ها و قومیت ها در منطقه با مدیریت یهود صورت گرفته باشد. اکنون همین سیستم به وجود آورده این شرایط اتنیکی، خود مخالفت شرایط کنونی است و هدفی جز ایجاد اغتشاش در این تمام امور ندارد.
مسائل مطرح شده به این معنی نیست که ما هر آنچه را اکنون در دست داریم رها کنیم. فرهنگ ها و زبان های موجود در ایران حتی اگر با مدیریت یهود نیزسازماندهی شده باشند، باید حفظ شوند. ما مسائلی را باید رها کنیم که موجب اختلاف هایی است که یهود سعی در تاریخی جلوه دادن آن ها دارد. مسائلی که نتیجه ای جز برادر کشی در منطقه ندارد. با این وجود باید خواهان اتمام تمامی نابرابری های مدنی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی باشیم. مهمترین برابری باید در تحقق زبان مادری شکل بگیرد تا بستری مساعد در ایجاد شرایط بهتر زمینه های دیگر را فراهم کند.
«این حقیقت است که پس از صد سال اجبار در آموزاندن زبان فارسی، به عنوان زبان ملی، هنوز هم هر کودکی از اقوام ایران، آن گاه که از مدرسه به خانه می رسد، کیف و کتاب و زبانی را که با معلم خود به کار می برد، کنار می گذارد و در هر نقطه، با ده ها زبان دیگر ، که غالبا فارسی نیستند، به زبان مادر خویش می گوید که گرسنه است و مادر نیز با همان زبان ، که در هیچ مدرسه ای کاربرد ندارد ، به فرزند خویش صبر را توصیه می کند !» (دوازده قرن سکوت!، اشکانیان، ناصر پورپیرار، انتشارات کارنگ، ص 30)
این مسائل باید به طور جدی از طرف مردم فارس و ظاهرا بی طرف، بی گناه و آگاه دنبال شود. در این بین جامعه روشنفکر فارس باید تکلیف خود را با آنوسی های نفوذی روشن کنند و اعتقادات واقعی و غیر نژاد پرستانه خود را مطرح نمایند تا بتوانیم بین این دو تمایزی پیدا کنیم. چنین اتفاقی تا کنون نیفتاده است و به همین علت، ملت فارس متهم این نابرابری در این سرزمین شده اند. روشن فکران غیر فارس در این زمینه باید از مقابله به مثل هایی نظیر آنچه که امروز از جانب مدیریت فارس می بینیم، یا شناسایی می کنیم، دست بردارند. چون نابودی ایران، نابودی همه ما در این سرزمین خواهد بود.
آذربایجان در لبهی جنوبی Caucusus واقع شده است و هممرز با روسیه، ارمنستان، گرجستان، ایران و دریای خزر میباشد. این کشور جمعیتی در حدود 5/7 میلیون نفر را در خود جای دادهاست. اکثریت ساکنان آن ترک و یا آذری هستند که مسلمان شیعه مذهب هم مانند ارمنستان و مسیحیان لزگینز، ترکی و آذری صحبت میکنند. تقریباً 25 هزار یهودی در این کشور زندگی میکنند.
پریولنو
«پریولنو» دهکدهای دورافتاده در بخش شمالی کوههای تالش میباشد که محل سکنای دو
اجتماع کوچک از یهودیان کوهستان جریم یا جریم زِدِک است، روسهای محلی تقریبا در
200 سال پیش، از مناطقی در حدود Volga و DonRivers در بخشهای مرکزی روسیه و قسمت
شمالی Caucasus به این مناطق آمدهاند.
از سوی مقامات منطقه، زمینهایی به آنها اعطا شد که معاف از مالیات و خدمت اجباری
هستند. بنابراین این منطقه بهعنوان «پریولنو» شناخته میشود که منطقهی آزادی است
که بیشترین اقامتکنندگان «جریم» در «ترانس کاکاس» میباشد. چهار منطقه در شهر
وجود دارد دو «جریم» و دو «سوبوت نیک» که 41 الی 34 درصد پریولنو را شامل میشود،
اکثر آنها اشکنازیهای ارتودوکس تحصیلکرده هستند که مردان جوانی را به یشیوا
(مدرسهی علوم دینی) در روسیه اعزام میکردند. در ابتدا دو کنیسه دراین منطقه وجود
داشت. اما در طول پاکسازی استالین از سال 1936 بسته شد. علیرغم اینکه هیچ کنیسه و
هیچ حاخام (عالم یهودی) وجود نداشت، «جریم» بسیار مذهبی باقی ماند. نسل مسنتر
کشروت را جدی دنبال میکردند. اجتماعات «جر» در سال 1960 شروع به تجزیه کرد. افراد
جوان برای تحصیل در دانشگاههای روسیه شروع به ترک اجتماعات خود کردند و اکثریت
آنان دیگر به پریولونو بازنگشتند و ادامهی این روند جمعیت «جر» را به بیست خانواده
تقلیل داد، که میانگین سنی آنان امروزه 55 سال است و آخرین جمعیت یهودی آن که عبری
میدانستند، سه سال قبل دهکده را ترک نمودند.
اجتماعات سوبوتنیک پایبندی بیشتری به اصول دینی یهود داشتند. آنها به طور سنتی،
دستورات را در تورات دنبال میکردند.
کوبــا
کوبا در سال 1742 توسط فتحعلی خان تثبیت شد که بهعنوان پناهگاهی برای یهودیان
درطول مدت اقامتشان بود. رودخانهی کوچک «گودیالچی» شهر را به دو بخش تقسیم
میکرد. آذریها و مسلمانان شیعه که در سواحل شمالی زندگی میکردند و یهودیان که
درکنارههای جنوبی اقامت داشتند. نیمی از یهودیان به عنوان «یورسکایا اسلوبدا» و یا
مقیمان یهودی شناخته میشدند. زمانی که اتحاد جماهیرشوروی غالب شد، آنها را
«کراسنایا اسلوبدا» و یا «اقامتکنندگان قرمز» نامگذاری کردند. یهودیان اسلوبدا از
سرزمینهای بلند و دهکدههای درهای از «کولگات»، «کوساری» «چیپکنت»، «کارشاگ»،
«شودو» و کریز آمده بودند.
در سال 1780 میلادی، یهودیان از گیلان و دیگر استآنهای ایران به «اسلوبدا» مهاجرت
نمودند. هر گروه جدید یک چهارم از آن محله را برای خود مشخص نمود و کنیسایی را با
نام شهر زادگاه خود نامگذاری کردند. بسیاری از اقامتکنندگان در «اسلوبدا» از
سرزمینهای شمالی دهکده Tati از شودا آمده بودند. مسلمانان تاتی معتقد بودند که
یهودیان اسلوبدا، خویشاوندان آنها هستند و با آنها با مهربانی رفتار میکردند.
سالها پیش، تعدادی از یهودیان «شادو» به اسلام گرویدند. در حالیکه بعضی دیگر از
آن ها در روستا مانده و در «اسلوبودا» اقامت گزیدند. Tatiهای «شادو» و یهودیان
«اسلو بودا» تا امروزه روابط نزدیکی داشتهاند. در اواخر قرن نوزدهم 972 خانواده از
یهودیان کوهستان در «اسلوبودا» زندگی میکردند که یازده کنیسه و بیست مدرسهی یهودی
را اداره میکردند. جدا از آنتیسمیتیزم تندخویانه و برنامههای اروپای شرقی، زندگی
مسالمتآمیز در کنار همسایگان مسلمان، جماعت یهودیان را رشد داد. «اسلوبودا» به
عنوان اورشلیم کوچک شناختهشد که بهعنوان جماعت کامل یهودیان خارج از سرزمین مقدس
بود. هرچند زمانی که اتحاد جماهیر شوروی، آذربایجان را در سال 1920 احاطه نمود. در
سال 1928، شوروی یهودیان کوهستان را مجبور به تغییر زبان از کلمات «عبری» سنتیشان
به الفبای لاتین نمود. سپس در سال 1938، Tat ساختهشد تا به الفبای «سیریلیک» وفق
پیدا کند. شوروی مؤسسات فرهنگی را تعطیل نمود. اما انجام مراسم عبادی در خانهها و
مغازهها ادامه پیدا کرد. یهودیان در سال 1937، از استفاده از زبان عبری منع شدند.
همچنین در سال 1933، در رژیم کمونیسم، جمعیت یهودیان اسلوبدا به حداکثر 18500 نفر
میرسید که بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991، اسلوبودا بهتدریج دچار
بحران شد. شغلها از بین رفتند و تعداد زیادی از یهودیان برای یافتن فرصتهای بهتر
شغلی به خارج از آن کشور، ازجمله به، آمریکا و اروپا مهاجرت نمودند. از زمان تشکیل
جمهوری آذربایجان، رئیسجمهور این کشور «حیدر علیاف» سه کنیسه را باز گرداند و
کالج یهودی که توسط شوروی ملی شدهبود را مجدداً به جماعت یهودی واگذار کرد. او به
ترمیم ساختمانهای ویران شده یهودیان آذربایجان پرداخته و تاکنون بازسازی هفت کنیسه
از یازده کنیسه آغاز شدهاست. کنیسه «گیلاه» که در سال 1896 ساخته شد و کنیسه بزرگ
«کروئه» (Kraei ) از آن جملهاند.
امروزه جمعیت یهودیان کوبا تقریبا 3000 نفر است. اگرچه تعداد جمعیت آن روبه کاهش
است. ولی اجتماع 3500 نفری یهودیان کوهستان طُرُق، تاریخی از زندگی در مناطق
روستایی اطراف کوبا را باقی گذاشتهاست. بقای این اجتماعات نامطمئن است، زیرا فقر
تعداد زیادی را بهدنبال جایی مطمئن و دارای امنیت اقتصادی هدایت میکند.
آنتیسمیتیزم
به طور سنتی، ضد سامیگرایی (آنتیسمیتیزم) در آذربایجان نیست. هرچند، در
شوروی کمونیسم آن ها بر اکثریت داراییها یهودیان تسلط یافتند. با سقوط اتحاد
جماهیر شوروی، بسیاری از این ساختمانها برگردانده شد. در روستای «اگوز» (Auguz) که
تقریبا 800 یهودی زندگی میکردند، کنیسهای بهتازگی به اجتماعات یهودیان
بازگردانده و بازسازی شدهاست. این کنیسا که در سال 1906 ساختهشد در سال 1930 توسط
شوروی مصادره شدهبود و تا زمان حال به عنوان انبار استفاده میشدهاست. کنیسهی
گرجستان در باکو در سال 1991 بسته شد. (این کنیسا هماکنون توسط ربای خباد بازسازی
شده و مورد استفاده قرار میگیرد.) زمانی که موسسات یهودی تحت حمایت گارد مسلح واقع
شدند، یهودیان از پوشیدن گیپا «کلاه مخصوص یهودیان» در انظارعموم اِبایی نداشتند و
احساس امنیت میکردند.
بسیاری از هتک حرمتها به قبرستان یهودیان در آذربایجان اتفاق افتاد. در اکتبر
2001، 41 سنگ قبر در گورستان شهر، مورد بیاحترامی قرار گرفته و تخریب شد. البته
بعد از گذشت مدتی، تعقیب عمومی در این مورد در ادارهی شهرداری باکو انجام گرفت و
این قبرستان ترمیم گشت. جماعت یهودیان از روابط گرمی با دولت آذربایجان برخوردار
هستند. سازمانهای یهودی به دولت در اسکان هزاران نفر از پناهندگان در کشور یاری
رساندند که اغلب از «نگورنو کاراباک» میآمدند
منبع : سایت انجمن کلیمیان تهران